طواف اهل کرم کن که قبله ای دگر است زبان اهل خرد را هزار ها گهر است
به یار اینهمه تهمت مزن ز بولهوسی که در برابر خورشید ذره بی اثر است
مراد چیست دو روزی بیاد ان دلبر بنوش باده عشقسش که انگبین تر است
به بارگاه کرامت مگر نمیبینی پر است سفره و فرمود هنوز مختصر است
گدای این درم و افتخارم این باشد که سایه سلطان دین مرا به سر است
به رمز گفت ملاقات عاشقانه ما به اشک چشم وبه آیین ناله سحر است
خدا کند که ترا آشنا گند بیخود غریبه از من و تو دور و بیش بی خبر است
چه آتشی است که خاکستر م نمود اما هزار سال پس از مرگ هنوز شعله ور است