زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
باید یان بار به غوغای قیامت برسم
من به «قد قامت» یاران نرسیدم
ای کاش لااقل رکعت آخر به جماعت برسم
اللهم عجل لولیک الفرج
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
باید یان بار به غوغای قیامت برسم
من به «قد قامت» یاران نرسیدم
ای کاش لااقل رکعت آخر به جماعت برسم
اللهم عجل لولیک الفرج
بر برگ برگ جنگل سبزت خزان مباد ای آشنای عشق غمت در جهان مباد
در مردی و غرور و جوانمردیت بلی دریا دلی ز ساحلت هرگز نشان مباد
ما عاشق فضیلت و رندیم و کهنه کار این عشق بی بهانه سری را گران مباد
مارا حضور و وصل تو دیوانه میکند این جامه و چکامه ز چشمت نهان مباد
ما را غمی است در سر و آنهم خیال تو جز شادیت به نه فلک و آسمان مباد
در انتظار صحبت شعریم دردنوش اینهم حکایتی است که در هر زبان مباد
ای آشنا چو مقصد و مقصود شد پدید شکرت بجز حکایت طبع روان مباد
آقا بیا که آمدنت دیر میشود
دارد هجوم غصه فراگیر میشود
وقتی به نامه ی عملم خیره میشوی
اشک از دودیده ی تو سرازیر میشود
کی این دل رمیده ی من همچو آهوان
در دام چشمهای تو تسخیر میشود؟
حس میکنم که پای دلم لحظه ی گناه
با حلقه های زلف تو درگیر میشود
آقا دعا کنید بیایید زود زود
دارد برای آمدنت دیر میشود...